






وقایع اتفاقیه
پس از گذشت دو هفته - و بلکه بیشتر - از اقلمت در عمارت جدید، تصمیم به مرمت بیت یوسفی گرفته شد و آخرالهفته ی تازه بگذشته برای این مهم تعیین آمد. دوستان چون شنبه گاه، به منظور یاری به بیت یوسفی جاری گشتند، با نقص فنی روبرو شدند - که همانا چسبیده شدن رنگ به بساط رنگرزی و عاجز آمدن این جانب ز زدودن آن از بساط بود، که خود از نشستیدن بساط بعد از اتمام ر نگرزی توسط شخص قبلی لعن الله من هو یکون، که در حدیث آمد "ینظف لکم بساط الخضابکم بالحظه الاولا بعد الاتمام ان کونو راجعون". باری، مرمت مرقوم نیامد تا یوم یکشنبه. چون صباح بساط جدید فراهم آمدی اثری از دوستان دودر همی نیامدی. ناچار شخصا و به فرده همت گماردمی به رنگرزی بیت یوسفی این بار به شکل منظم و با اهتمام و دقت بیشتر تا مبادا مانند دفعه ی ماضی رنگ بر در و دیوار پاشیدی. و در این میان مضرور دو صد البته دوستان بودند چو بی بهره ماندند از ثواب عبادت به اجماع.
بعد از آن در حرکتی محیر العقول بساط شام همی گستردمی و به اندازه ی شش تخمه ی مرغ - و بلکه بیشتر - بلعیدمی که این بود تصمیمی بس خراب. چون شام در شکم و شام بر آسمان فرود آمد، ترصد گشت ذیق البسه و لازم آمد شستشوی البسه ی قدیم که خود اول دفعه بود در بیت جدید یوسفی. چو به شستشوخانه فرود آمدیم دارالریاضه ی عمارت را مشاهده کردیم همی خالی. تصمیم آمد کمی حَرَكَة تا زمانی که بردگان مشغول شستشوی البسه بودند. و این بود پس از تناول شش تخمه ی مرغ.
کوتاه سخن این باد که تخم مرغ همانا و حَرَكَة همانا و سقیم آمدن معده همان. پس من بعد یا اجتناب از تناول مزید تخمه ی مرغ لازم شد و یا اجتناب از حَرَكَة و ریاضه بالکل که همانا گزینه ی دوم منتخب آمد.

hahaha. ey-va ey-va ya habibi! harekat, maa-fogh-al-ghavi!!
Oh my gosh!!!!!!!!! That was hilarious Pendar. Mordam az khande.