اس "تر" و

esthero.jpg
استرو واقعا نسبتا ریده با این آلبوم جدیدش. بعد از هشت سال انتظار، آلبوم جدید اصلا چیزی که دوست داشتم باشه نیست و انتظارات رو برآورده نمیکنه..

درسته که دوران تریپ هاپ به سر آمده (متاسفانه)، ولی برای کسی که زمانی از فرشتگان این ژانر بود و حتی با پورتیزهد مقایسه میشد، فاصله گرفتن از این سبک تا این حد، مایوس کننده است.

متاسفانه در آلبوم جدیدش به سوی هیچ سبک به خصوصی هم نرفته. معجون افلاطونی است از آر اند بی، جاز، پاپ (یه جورایی) و یه سری آهنگ معمولی دیگه. اعصاب خورد کن تر از همه تیریپ anti-establishment گذاشتن اش و شعر آهنگ We are in need of a musical revolution هست، یه مشت حرف سطحی و تکراری، که نه خود این آهنگ نه آهنگ های دیگه ی این آلبوم اونها رو برآورده نمیکنند.

البته هنوز صدای عالی استرو به نجات چند تا از آهنگ ها میاد، ولی در کل آلبومی نیست که چنگی به دل بزنه. حالا یک کم که بیشتر گوش کردم و تصمیم گرفتم از کدومش بیشتر خوشم میاد میذارمش رو گرامافون.

توضیح: استرو خواننده ی کانادایی ساکن آمریکا است. البته برای خیلی ها (حتی کانادایی ها)آنقدر شناخته شده نیست، ولی با آلبومی که تو سال 1998 بیرون داد بین اهالی تریپ هاپ و آلترناتیو نسبتا معروف شد. از اون موقع تا حالا فقط روی چند تا از sountrack فیلم ها حضور داشته و چند تا سینگل داده، و آلبوم جدید دومین آلبوم اش است، که اتفاقا اصلا هم مورد اقبال منتقدین نبوده تاحالا.

| | کامنت (2)

کندی

طرح جلد آخرین twisted disco هد کندی، مثل همه ی کارهای دیگه ی جیسن بروکس معرکه است. لامثب کارهاش با هر سی دی جدیدی که بیرون میاد پخته تر و بهتر میشه. فقط نمیدونم چرا وبسایتش رو یه ساله به روز نکرده.

آدمایی مثل جیسن بروکس کسایی هستند که من خیلی احترام براشون قایل هستم. یه جورایی پایه گذار سبک میشن، که به دنبال آنها تعداد زیادی از هنرمندای دیگه سعی میکنند تو همون فرم حرکت کنند، ولی همیشه دنباله رو خواهند بود و هیچوقت به پای طرف نمیرسند. بیخود نیست که بهشون میگم خداوندگار.

امروز تو ویترین یه سی دی فروشی پوستر نسبتا بزرگ اش رو دیدم. وقت نداشتم، ولی این هفته میرم سراغشون و سعی میکنم که ازشون بگیرم (معمولا وقتی پوستر های جدید میاد قدیمی ها رو میریزند دور، و پوستر سی دی ها هم اکثرا هیچ جا فروخته نمیشن و فقط برای promotion به سی دی فروشی ها میدنشون). امیدوارم مثل صاحب های سی دی فروشی ای که پارسال پوستر این یکی رو ازشون گرفتم مهربان باشند.

| | کامنت (1)

هادوک یا تن تن؟

راستش رو بخواین یه جورایی دیگه از تحلیل های انتخابات داره حالم به هم میخوره، چونکه به نظر من تا وقتیکه حقیقت در مورد انتخابات و میزان تخلفات صورت گرفته معلوم نشه، به هیچ وجه هیچ نوع تحلیل اساسی ای نمیشه کرد، چون نتیجه ی تحلیل با دونستن اینکه آیا انتخابات سالم بود یا نه، و اگر نبود تخلفات تا چه حد بود کاملا تغییر میکنه. این هم سؤالیه که فکر نمیکنم هیچوقت جوابش رو (با ضریب اطمینان قابل قبول) بفهمیم.

مثل اینه که از فاصله ی خیلی خیلی دور یه کسی رو ببینی که اصلا نمیشه تشخیص داد کیه. بعد یه سری فکر کنند کاپیتان هادوکه و کلی درباره ی خصوصیات کاپیتان هادوک سخنرانی کنند و درباره ی دلایل عبور هادوک از آن نقطه بحث کنند، یه سری هم فکر کنند تن تنه و درباره ی اون صحبت کنند، بعدش هم طرف همون دور ناپدید میشه و هیچوقت هم هیچکی نمیدونه که واقعا کدوم بوده. میتونسته اصلا تورنسل بوده باشه. عنایت میفرمایید؟

بنابراین دیگه وقتم رو با خوندن و شنیدن تحلیل هایی که - هر چقدر هم مستدل باشند - میتونه از پایه نادرست باشه تلف نمیکنم. این هم آخرین مطلب درمورد انتخابات تو وبلاگم خواهد بود و از این به بعد نوشته های معمولی و همیشگی ام رو ادامه میدم.

| | کامنت (1)

دور دوم

یه چیزی نوشتم ولی بعد پاک اش کردم. اومدم درخواست کنم از مردم که در ساعات باقیمانده برن رای بدن، ولی بعد فکر کردم این درخواست منی که خارج هستم فرق زیادی با درخواست کسی که از خارج میگه رای ندین نمیکنه. درسته، دومی (از نظر من) درخواست خودخواهانه، و بینهایت احمقانه ایه، ولی نفس کار یکیه.

ملت باید خودشون انقدر شعور داشته باشند که سرنوشت خودشون و کشوری که توش زندگی میکنند رو خودشون تعین کنند.
مشکل اینجاست که آدمای باشعور همه جای دنیا یه جورایی در اقلیت هستند.

|

شروع تازه

خوب، بالاخره لپتاپ گرامی، یا بهتر بگم هاردش، بعد از یکی دو هفته ناله به رحمت ایزدی پیوست. امروز صبح دیگه هر کاری میکردم روشن نمیشد لپتاپ و فهمیدم که دیگه کار تمومه.

با توجه به اینکه همه ی کارهام (نقاشی هام، پروژه های مشتری هام، و یه سری کار های درسی ام) روی کامپیوترم بود، میتونست فاجعه باشه. ولی خوشبختانه، هفته ی پیش که سر و صداهای عجیب غریب شروع شد چنین سرنوشتی رو پیش بینی میکردم، برای همین طی دو سه روز سعی کردم از فایلهای مهم ام backup بگیرم. backup گرفتن 40 گیگ مزخرفات هم - با یه سی دی رایتر معمولی - کار اصلا آسون یا لذت بخشی نیست. برای همین قید خیلی از چیز ها رو زدم. مثل نزدیک 20 گیگ موزیکی که داشتم. البته خیلی مهم نیست و باز میشه دانلود کرد، به جز چند تایی که خودم ساخته بودم و یادم رفت کپی کنم.

همچنین دسکتاپم رو هم یادم رفت کپی کنم، و احتمالا چیزای نسبتا مهمی توش بوده که الان یادم نیست. تنها چیزی که یادمه اونجا بود یه نقاشی بود که ماه پیش دو سه هفته روش کار کرده بودم، که خوب نابود شد.

ولی همه اینا سگ خور، اصلا مهم نیست و میتونست خیلی بدتر باشه. اصولا هم خیلی باهاش بدرفتاری کردم. دو سال پیش خریدمش، ولی چون معمولا کامپیوترم رو خاموش نمیکنم تو این دو سال به طور مداوم روشن بود!

خوشبختانه مشکل هم نسبتا به راحتی حل شد (البته ته دلم بدم نمیومد به کلی داغون میشد تا بهانه ای پیدا میکردم برای خریدن یه کامپیوتر جدید، از این شاتل ها خیلی خوشم میاد)، و امروز بردمش یه جا و مشکل هم از همون هارد بود و یه هارد نو گرفتم و الان راه افتاده. حالا من موندم با یک هارد خالی؛ فقط مونده بدبختی پیدا کردن و نصب کردن دوباره ی اوووووون همه برنامه هایی که روش بود، و خیلی هاشون رو خودم ندارم.

ولی اینم مهم نیست، بالاخره همه شون رو میشه پیدا کرد دوباره.

اصولا ولی اگه همچین اتفاقی دو سه سال پیش برام پیش اومده بود خیلی ناراحت میشدم. اصولا مشکل های کامپیوتری شدیدا من رو عصبی و ناراحت میکرد. خلاصه از این detachment جدیدی که الان نسبت به کامپیوترم و data های روش دارم کلی احساس خوشحالی میکنم و میدونم که اگه backup هم نگرفته بودم بازم خیلی ناراحت نمیشدم.

| | کامنت (6)

...

باید بخوابم. امیدوارم صبح که بلند شدم این رو مجبور شم عوض کنم ... ولی ظاهرا که معجزه لازمه. صبح: مثینکه تموم شد.

| | کامنت (2)

اضطراب

| | کامنت (1)

من به معین رأی میدم

من به معین رأی میدم چون (بعد از سبک سنگین کردن های زیاد و گوش دادن حرفهای همه ی نامزد ها) به این نتیجه رسیدم که بهترین کاری هست که الان میتونم برای خودم و کشورم انجام بدم و با رأی ندادن من هیچ اتفاق مثبتی نمیتونه بیافته. با رأی دادن هم ممکنه همین بشه ولی خرج و زحمت اش برای من فقط یه رأیه.

مطمئنا کسایی که تصمیم گرفتن رأی ندن یا به کس دیگری رأی بدن هم از نظر خودشون بهترین تصمیم برای کشورشون بوده، و برای همین قابل احترامه. همونطور که الان کسی نمیتونه من رو متقاعد کنه که رأی ندم، من هم نه میتونم و نه سعی میکنم کسی که تصمیم اش رو گرفته متقاعد کنم که نظرش رو عوض کنه.

فقط امیدوارم کسایی که هنوز تصمیمی نگرفتن یا فقط از روی بی تفاوتی میخوان هیچ کاری رو انجام ندن، تو این چند روز باقی مونده حداقل یک کم فکر کنند و با دلیل و منطق به یه نتیجه ای برسند، تا حد اقل برای تصمیمشون در مقابل وجدان خودشون یه دلیل قانع کننده ای داشته باشند.

|

شان پن ایرانه!!

باورم نمیشه. شان پن رفته ایران و کوچکترین سر و صدایی هم نکرده. مطمئنم بزرگترین سلبریتی ای است که بعد از انقلاب پاش رو تو ایران گذاشته. عکس هاش رو تو نماز جمعه میتونید ببینید.

حتما خیلی بی سر و صدا رفته وگرنه ملت فکر کنم استقبال زیادی ازش میکردن، مثل موقعی که تیم فوتبال آلمان اومد ایران. به هر حال، هنوز ایرانه ظاهرا. به عنوان خبرنگار روزنامه ی سان فرانسیسکو کرانیکل رفته. مقاله هاش از این سفر باید خواندنی باشه. خلاصه اگه دیدینش سلام برسونین!
این هم خبر ایرنا.

| | کامنت (4)

ماموریت: ممکن

تبریک