پاسارگاد زیر آب؟

اخیرا صحبت هایی شنیدم در رابطه با پاسارگاد و تنگه ی بلاغی که صد ها محوطه ی باستانی با ارزش در آن قرار دارد.
ظاهرا در آن منطقه سدی ساخته شده به نام سد سیوند که قرار است به زودی آبگیری شود. متأسفانه اینطور که گفته میشود در صورت انجام این آبگیری تمامی این محوطه های باستانی که اکثرا از دوران هخامنشی و در واقع میراث ملی هستند نابود خواهند شد. حتی صحبت از تخریب احتمالی آرامگاه کورش هم هست.

عجیب است که اخبار در مورد این مسأله انقدر محدود و تقریبا نامرئی است. فکر کنم هرجای دنیا بود این به یک خبر مهم تبدیل میشد. به هر حال، من هم خودم هنوز مشغول خواندن بیشتر و سردرآوردن از موضوع هستم. قدم اول هم به نظرم همینه که همه دست کم از جریان باخبر بشوند و ببینند که چه خبره، و بعد از اون حرکت های اعتراضی بعدی میتونه شکل بگیره.
نسیم، نویسنده ی وبلاگ ایزدبانو زحمت کشیده و خبرهای مربوط رو از سایت میراث فرهنگی جمع کرده. گزیده ی یکی از چندین خبری که جمع کرده (مربوط به آذر 83) اینه:


هر ۳ روز بايد يك محوطه را در تنگه بلاغي نجات داد
باستان شناسان براي نجات 100 محوطه باستاني موجود در تنگه بلاغي تنها يك سال فرصت دارند
تنگه 18 كيلومتري بلاغي در فاصله 4 كيلومتري از محوطه ثبت جهاني پاسارگاد جاي گرفته و بخشي از محوطه باستاني پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشي محسوب مي شود. اين تنگه كه به اعتقاد برخي كارشناسان محل عبور راه شاهي مهمترين راه باستاني كشور در دوران هخامنشي بوده و پاسارگاد را به تخت جمشيد و شوش متصل مي كرده، آثاري از دوران غارنشيني و سكونت گاه هايي از دوران پيش از ميلاد تا دوران اسلامي را در خود جاي داده است.

در صورت شروع آبگيري سد سيوند، در حدود 8 كيلومتر از تنگه بلاغي به همراه آثار درون آن به زير آب خواهد رفت. طي چند ماه گذشته گروهي از كارشناسان بنياد پژوهشي پارسه و پاسارگاد و كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري اقدامات كارشناسي و تهيه طرح نجات بخشي محوطه هاي باستاني موجود در تنگه بلاغي را آغاز و حدود 100 محوطه را در اين منطقه شناسايي كردند كه با توجه به آغاز شمارش معكوس براي زمان آبگيري سد، باستان شناسان در اين فاصله زماني براي نجات هر محوطه، تنها 3 روز فرصت دارند.

...

كيان» كه خود كارشناس مرمت آثار باستاني است، در اين باره گفت: «هنوز بررسي هاي دقيقي روي اين مساله انجام نگرفته است، اما با توجه به آبرفتي و سست بودن خاك منطقه حدس زده مي شود جمع شدن آب در درياچه سد، باعث افزايش شديد رطوبت هوا در منطقه و بالا آمدن ميزان آب سطحي شود كه اين اتفاق مي تواند به پي اصلي كاخ ها و آرامگاه كوروش آسيب وارد سازد.»


برای خواندن بقیه ی خبرها خواهش میکنم به این صفحه یه سری بزنید. مسأله کاملا جدیه.

این هم یک سری مطلب جدیدتر از همان سایت میراث فرهنگی:
- آب‌هاي خروشان سد سيوند، آثار بلاغي را مي‌بلعد | بخوانید
- 100 ميليون تومان براي نجات محوطه هاي سد سيوند | بخوانید
- نتایج جستجو برای خبرهای مربوطه در CHN | بخوانید

| | کامنت (10)

فردا

راستی یه صفحه ی جدید رو گرامافون در حال چرخیدنه. یه آهنگ تاجیکی. مرسی از دیو بزرگ که آهنگ رو برام فرستاد.
شاید یکی از بهترین آهنگهای فارسی هست که تا حالا شنیدم. واقعا دمشون گرم. فکر کنم اسم آهنگ "فردا" هست، شایدم اسم گروهشونه. به هر حال. در ضمن شرمنده ی دایل آپی ها بازم، فایل اش 10 مگ هستش.

|

درباره ی گزارشهای شان پن

گزارش پنج روزه ی شان پن از ایران تمام شد. به نظر من در نهایت هیچ چیز جدید و یا جالبی نداشت.
اگر حواشی گزارش و اتفاقهایی که برای خود شان پن افتاده بود (که بخش بزرگی از گزارش هایش را هم دربر میگیرد) را کنار بزنیم، مطالب اش در واقع نسخه ی تازه ولی تکراری ای بود از گزارشات همیشگی خبرنگار های خارجی از ایران با همان اجزای همیشگی:

- مصاحبه با دانشجویی که از کمبود آزادی مینالد، با همان بیان شاعرانه/فلسفی که دیگر به یک سوپرکلیشه تبدیل شده.
- مصاحبه با مسؤول روشنفکر که همان موقع حرف های قشنگ و عجیبی میزند، فقط معلوم نیست چرا وقتی طرف از اطاق خارج میشود دیگر خبری از آن حرفها نیست
- مصاحبه با مسؤولین غیر روشنفکر با جواب های سربالا و دندان شکن همیشگی
- و یک سری مشاهدات از علاقه ی مردم ایران به آمریکا و خارجی ها و تضاد های موجود در جامعه ی ایران

در واقع تصویر نسبتا معقول از واقعیت رو ارایه داده. ولی ما اصولا (یا دست کم من) چون معمولا انتظار داریم طرف عاشق ایران بشه و از ایران فقط خوب بنویسه شاید کمی مایوس بشیم. این خاصیت هم بیشتر فکر کنم به خاطر اینه که انقدر تصویر داغونی از ایران مرتب اینجا در رسانه ها نشون داده میشه که آدم منتظره یکی بیاد و با همون افراط از ایران خوب بگه. در حالیکه شاید خودمون هم ته دلمون بدونیم که ایران و مردمش واقعا به اون خوبی نیستند.

در همین باره: گزارش های شان پن
ترجمه ی فارسی: یک دو سه چهار پنج

| | کامنت (2)

بلیط

قابل توجه اونهایی که علاقه مند به خریدن بلیط بازی های جام جهانی (فوتبال) هستند، وبسایت فیفا از پریروز دوره ی جدیدی از فروش بلیط رو شروع کرده. الان بلیط ها به صورت تکی فروخته نمیشه، و فقط بلیط های TST را میفروشتند. این بلیط ها به این معنی است که شما بازی های مربوط به یک تیم را خواهید دید. مثلا Iran TST-3 یعنی شما تمام بازی های مرحله ی اول ایران را میتوانید ببینید (سه بازی) یا TST-4 یعنی سه بازی مرحله ی اول + یک بازی از مرحله ی دوم. اگر ایران به مرحله ی دوم صعود نکرد، بازی تیمی را خواهید دید که به جای ایران صعود کرده. بلیط ها در سه category موجود است، از گران به ارزان.

به هر حال. حالا خبر بد اینجاست که بلیط های ایران چند ساعت بعد از شروع به کل فروش رفت. ولی بلیط برای یک سری از تیم های دیگر هنوز موجود است. همچنین جایی شنیدم که یک سری بلیط جدید سه شنبه ی آینده دوباره به فروش میرود (حتی بلیط های ایران) ولی نمیدانم تا چه حد خبر درست باشد.

به هر حال، آدرس وبسایتی که بلیط را از آنجا میخرید این است: http://tickets.fifaworldcup.com.
باید ticket shop را پیدا کنید و دگمه ی next را فشار بدهید و آنجا لیست کشور ها را خواهید دید. اگر واقعا دنبال بلیط ایران هستید بد نیست هر از چند گاهی سری به آنجا بزنید. امیدوارم در پیدا کردن بلیط موفق باشید، به امید دیدار در آلمان!

| | کامنت (1)

درزدن، آلبینونی، آداجیو

تلویزیون خیلی کم نگاه میکنم. دیروز تلویزیون روشن بود. کانالها را داشتم عوض میکردم. به کانال استانی انتاریو (TVO) رسیدم. صحنه های واقعی و بی نظیر از فضانوردان در فضا را نشان میداد، و موسیقی رؤیایی روی آن پخش میشد. جملات معروفی از فضانوردان هم روی صفحه نوشته میشد.

موسیقی را بارها قبلا شنیده بودم. برنامه را هم یادم آمد قبلا دیده ام. برنامه نیست، در واقع "زمان-پر-کن" چند دقیقه ایست که وقتی نیاز به کشتن دقایق پایانی ساعت دارند، آن را پخش میکنند. همانگونه که در ایران تصاویر گل و دشت پخش میکردند. ولی شاید این تصاویر چند دقیقه ای با موسیقی زیبای روی آن بهتر از هر برنامه ای باشد که این کانال پخش کرده. منتظر شدم تا شاید آخر سر نام قطعه را بنویسد، ولی خبری نشد. فقط اسم برنامه را نوشت: فضانوردان.

به اینترنت رجوع کردم، ولی طبیعی بود هیچ اطلاعاتی از این برنامه ی چند دقیقه ای کوچک استانی در شبکه ی جهانی پیدا نمیشد. به وبسایت تلویزیون انتاریو رفتم و برای روابط عمومی پیغامی فرستادم. اسم برنامه را گفتم و اسم قطعه را جویا شدم.

دقایقی پیش جواب محترمانه و دوستانه شان را دریافت کردم:


پندار عزیز،
از اینکه برای تلویزیون انتاریو نامه نوشتی متشکریم.
موسیقی تصاویر فضانوردان این است: جیازوتو - آداجیو در سل مینور، توماس آلبینونی.
با احترام

پیدا کردن قطعات کلاسیک در اینترنت نمیتواند کار سختی باشد. گوگل مشکل گشا، چه دانی از آداجیوی جیازوتو؟

از قرار روزگار، اولین نتیجه ی معنی دار متعلق به وبلاگ وبلاگنویسی ایرانی است. عجیب نیست که قطعه ای به این شاهکاری، داستانی جالب نیز داشته باشد:


جیازوتو، موسیقیدان معاصر ایتالیایی، پس از جنگ جهانی به درزدن میرود تا بیوگرافی آلبینونی، هموطن خود را تکمیل کند. کتابخانه ی شهر نابود شده ی درزدن بسیاری از قطعات آلبینونی را در خود جای داده بود. اکنون همه ی آنها از بین رفته. در میان آوار، آداجیو صفحه ای از نت متعلق به آلبینونی پیدا میکند. چند خطی بیش نیست. جیازوتو این چند خط را برمیدارد و آداجیو را از آن میسازد. قطعه ای که بر شالوده ی موسیقی آلبینونی بنا شده، ولی احتمالا آلبینونی اگر آن را میشنید نمیتوانست تشخیص دهد که مال خود اوست.

داستان تکان دهنده ای بود، ولی هنوز خود قطعه را پیدا نکرده بودم. باز از قضا تنها جایی که قطعه را داشت، وبسایت ایرانی هارمونی تاک بود. فقط سه قطعه در آنجا هست، یکی از آنها همین بود.

یاد درزدن افتادم و کتاب "سلاخ خانه ی شماره پنج"، کتابی که دوستم در ایران برایم خرید و نصف اش را در فرودگاه هنگام بازگشت خواندم و بقیه اش را تا امروز فراموش کرده بودم بخوانم.

| | کامنت (2)

فرانسوی های خودخواه

شاهرخ گلستان در گزارش اش از فستیوال فیلمهای مستند در فرانسه نوشته:

نقص بزرگی که اميدوارم روزی برطرف شود، نمايش فيلم در کشورهای فرانسه زبان با زير نويس انگليسی است.

در اينگونه موارد اغلب گوينده ای ترجمه فرانسه زير نويس را از طريق بلندگوی سينما می خواند و به ناچار صدای اصلی فيلم، گفتگوها و موسيقی و سر و صداها زير صدای مترجم گم می شود و ارزش سينمايی فيلم، به هر مقدار که باشد، به شدت آسيب می بيند، گفتنی است که از ۲۵ فيلم نمايش داده شده ايرانی تنها ۷ فيلم زير نويس فرانسه داشت.

راستش رو بخواین به نظر من این نقص دست کم همانقدر از عقب ماندگی فرانسوی ها هست که از کوتاهی فیلمسازان ایرانی. اگر مثل آدم سیستمی درست کنند و ترجمه ی همزمان را با گوشی به گوش فرانسوی زبانان انگلیسی ندان برسانند خوب مشکلی وجود ندارد. ولی خوب فرانسوی ها ظاهرا با تکنولوژی مشکل دارند، کما اینکه قطارهای مترو شان هم در ذل تابستان کولر ندارد.

اصولا از اینکه فرانسوی های خودخواه انتظار دارند همه چیز به زبان خودشان باشد خیلی شاکی هستم من. مسخره ترین اش تو موزه ی لوور بود، که همه ی اطلاعات در مورد اشیاء فقط به فرانسوی نوشته شده بود. مثلا کتیبه های خفن هخامنشی به خط میخی که آنجا بود، ترجمه شان فقط به فرانسوی زیرش نوشته شده بود. .

| | کامنت (4)

جرزی

تیم ملی فوتبال ظاهرا با شرکت پوما قرارداد دو ساله بسته برای لباس ها و جرزی تیم ملی. مثل جام جهانی قبلی تقریبا. خوب این خیلی خوبه.

فقط ما ظاهرا نذر داشتیم سه هفته پیش بیست تومن بابت جرزی بدقواره ی فعلی تقدیم کنیم به آقای علی دایی. خداییش همون موقع اش بیست تومن برای اون آشغال که یه سایز گل و گشاد هم فقط داشت به اسم free size خیلی زور داشت، چه برسه به الان .

|

فوتبال ضعیف

عجب بازی مزخرفی بود این ایران-ژاپن. یعنی رسما سر تماشای هیچ کدوم از بازی های ایران به این اندازه افسرده نشده بودم. چون همیشه طوری بود که حتی وقتی افتضاح بازی میکردند میدونستی که بیشتر بازیکن ها تحت شرایطی میتونند و توانایی اش رو دارند که بهتر بازی کنند، یعنی یه امیدی داشتی.
ولی با این تیم واقعا امیدی نیست.یعنی حتی اگه توپ دایی هم گل میشد و دو سه تا گل هم رو ضربه های ایستگاهی میزدیم و بازی رو هم میبردیم باز هم گریه آور بود، وقتی تو کل بازی 5 تا پاس سالم نمیتونیم بدیم که به یه حمله ی خطرناک ختم بشه چه فایده؟ یعنی این بازیکن ها تا هزار سال دیگه هم نمیتونند یه بازی خوب مقابل یه حریف خوب انجام بدن. اگه کریمی و مهدوی کیا و زندی و (شاید) هاشمیان و رضایی نباشند واقعا این تیم هیچ کاری نمیتونه بکنه و بازیکن های داخلی شدیدا آشغال و بی استعداد هستند. بهترین مربی دنیا رو هم بیاریم بازیکن ها همینند که هستند.

| | کامنت (1)

فعلا اینطوریه

وبسایت لاله، خواننده ی ایرانی سوئدی رو حتما چک کنید. این رو اولین بار خونه ی علی دیدم و خیلی خوشم اومد. جالبه که کسی زیاد درباره اش نمیدونه. یک آهنگ به فارسی هم خونده، البته یک کم رید زده. نمیدونم چرا به محض اینکه میخوان آهنگ ایرونی بسازن انگار اصلا از یک قسمت دیگر مغزشون استفاده میکنند. ولی آهنگ های انگلیسی اش اصلا بد نیست.

ویدیوی live tomorrow رو هم با اینکه سی و خورده ای مگ هست و سرعت سرورشون هم خیلی پایینه باز پیشنهاد میکنم ببینید چون خیلی خوبه.

کنسرت های نسبتا خوبی تو یکی دو ماه آینده تو تورنتو برگزار میشه. من البته مطمئنم وقت نمیکنم هیچکدومشون رو برم، ولی اونایی که علاقه دارن، Royksopp, Franz Ferdinand, Seu Jorge و Fourtet قراره بیان. این دوتای آخر رو قبلا رو گرامافون گذاشته بودم. الان هم یکی از آهنگای آلبوم آخر esthero-که چند وقت پیش داغونش کردم- رو گرامافونه. البته نسخه ی کوتاه شده اش است با کیفیت نه چندان خوب، ولی ایده رو بهتون میده.

دیگه چی؟ اون عکس شیخ لطف الله تو photofriday رأی Noteworthy آورد و نسبتا خوشحالم کرد. سری بعدی عکس ها رو باید امشب آماده کنم که بذارم رو فتوبلاگ، یه سری عکسای باقی مونده از اصفهان و چند تا هم از شمال و تهران.

فردا هم که فوتبال ایران-ژاپن. امروز که ژاپن زلزله اومد. امیدوارم با این شانس مزخرفی که تیم ملی چند وقته داره میاره فردا اتفاق داغونی نیافته.

| | کامنت (2)

پراکنده ی زیبا

با اینکه خیلی چیزا هست که از این مسافرت ها بنویسم باز هم اصلا حوصله ی نوشتن رو ندارم.
فتوبلاگ ولی کماکان و مداوم به روز میشه. انقدر از ایران عکس دارم که تا چند وقت خوراک اش فراهمه. متاسفانه با اینترنت داغون ایران فتوبلاگ، گرامافون و دفترنقاشی من عملا قابل دسترسی نیستند. یعنی خودم هم اگه بودم حاضر نبودم برای هر عکس یک-دو دقیقه منتظر بمونم حالا آیا خوشم بیاد آیا خوشم نیاد. این خیلی داغونه چون به نظر خودم بهترین قسمت های این خراب شده همین سه تا هستند. خلاصه خاک بر سر اینترنت داغون ایران. دی اس ال هم که معلوم نیست چند صد سال دیگه و با چه کیفیتی قراره بیاد. ایران که بودم تبلیغ هاش بود و مثینکه تو شهرک اومده. ولی مثینکه فقط یک کم سریعتر از دایل آپ هستش.

به هر حال، این از این. الان هم حوصله ندارم. غذای tempus خیلی خوشمزه بود ولی خیلی زیاد بود و دارم میترکم.

راستی یه چیزی که یادم اومد میخواستم بنویسم. طرز فکر آدم های ایران یک دنیا با ایرانی های خارج از کشور فرق میکنه. تو ایران تمام کسایی که من دیدم کاملا بیخیال و بی تفاوت، مشغول زندگی خودشون هستند و اصلا چیزهایی که برای ایرانی های اینجا مهمه براشون مهم نیست. مثلا همین مساله ی گنجی واقعا زیاد کسی نه زیاد درباره اش میشنوه نه صحبت میکنه نه اهمیت میده، یا اکثر مسایل سیاسی دیگه. یا مثلا مسئله ی هسته ای و این چیزا. من اوایل درباره ی انتخابات خیلی با دوستا و مردم بحث میکردم. ولی کم کم بی تفاوتی به من هم سرایت کرده فکر کنم. یعنی واقعا شاید دلیلی نداشته باشه همه درباره ی همه ی این مسایل جوش بزنند. اصولا جوش زدن اصلا سالم نیست، و جذاب هم نیست.
البته هنوز با بیفتاوتی محض مخالف هستم و به نظرم بالاخره آدم باید یه آگاهی و awareness کلی درباره ی مسایل گوناگون کشورش داشته باشه. البته میتونه هم نداشته باشه اصولا. موردی نداره یعنی در هر صورت.

مگر اینکه طرف بیریخت باشه.

| | کامنت (7)

ایران و بسکتبال

یه خبر ورزشی که کسی زیاد درباره اش حرفی نمیزنه :
نمیدونم صعود تیم بسکتبال جوانان به مسابقات جهانی رو یادتون هست یا نه؟ پارسال بود و سر و صدای زیادی کرد چون یه جورایی برای اولین بار بود برای سالها که ایران به مسابقات جهانی راه پیدا کرده بود و تیم خیلی عالی و هیجان انگیزی داشتیم.

چند ماه پیش که قرعه کشی بازی ها رو انجام دادند، ایران با اسرائیل همگروه شد. از همون موقع دغدغه ی همه این بود که حالا ایران میخواد چیکار کنه.

مسابقات الان در آرژانتین درحال انجام هست. فدراسیون بسکتبال به هر حال گفته بود که به خاطر حمایت از مردم مظلوم فلسطین با اسرائیل بازی نمیکنند. خودشون رو هم برای جریمه های سنگین احتمالی (محرومیت + جریمه ی نقدی) آماده کرده بودند.

بالاخره نتیجه این شد که اصلا به آرژانتین نرفتند. به بهانه ی خنده دار آماده نشدن ویزا!!!!!! حداقل جرأت این رو نداشتند که واقعیت رو بگن. بدین ترتیب فرصتی که با سختی زیاد و پس از سالهای طولانی و با زحمت فراوان بازیکن ها برای حضور در بازیهای جهانی به دست اومده بود به همین راحتی از دست رفت، بدون اینکه هیچ کس هیچ حرفی درباره اش بزنه. طبیعتا تمام بازی های ایران 20-0 به نفع حریفان محسوب شده. این یکی از ناراحت کننده ترین خبرهایی بود که اخیرا شنیدم.

در ضمن میتونه زنگ خطری باشه برای جام جهانی فوتبال، اگه اسرائیل صعود کنه و همگروه بشیم ... نباید بذاریم این اتفاق اونجا هم بیافته.

پیوست: وبسایت رسمی مسابقات

|

اندر باب موسیقی

بچه های خوب، درس امروز درباره ی رکورد لیبل ها است. میخوام از هرمس رکوردز تعریف کنم.

واقعیت اینه که تو ایران انقدر استاندارد و کیفیت کار (تو هر زمینه ای) پایین هست که سطح توقعات مردم شدیدا پایین اومده. طوری که دیگه یه چیز خیلی خیلی معمولی و مطابق با مینیمم استاندارد های جهانی که پیدا میشه همه کف میکنند.
[حاشیه]
حتی تو اخلاق و روابط اجتماعی هم همینه. یه روز رفته بودیم تئاتر شهر با دوستم، من طبق معمول دوربین ام همراهم بود. داخل تئاتر هم (سالن انتظارش) اومدم عکس بگیرم که فوری یه آقای ریشو و کت شلواری اومد جلو. با لحن نه چندان دوستانه ای پرسید شما مجورز دارید؟ گفتم نه. گفت دوربین رو بدین به حراست بعد از تئاتر پس بگیرین. و رفت و حراست هم کنارش بود و اومد دوربین رو گرفت و شماره داد. آخرش (یعنی وسط اش، چون تا آخر تئاتر طاقت نیاوردیم) رفتیم شماره رو دادیم و دوربین رو گرفتیم.
حالا بامزه اینجا بود که همون موقع که یارو ریشو اومد و این رو به ما گفت، تا رفت من و دوستم شروع کردیم به تعریف کردن که چقدر یارو باتربیت بود و برخوردش خوب بود و از این حرفا. ولی بعد که بیرون اومدیم هر دو با هم باز فکر کردیم و دیدیم که اصلا هم یارو باادب و خوش برخورد نبود، ولی همینکه به ما فحش نداده بود و بی احترامی نکرده بود ما کلی حال کرده بودیم!! چون عادت کردیم به این رفتار.
[حاشیه/]

حالا ماجرای هرمس رکوردز هم همینطوره. در مقایسه با لیبل های خارجی شاید هیچ چیز خاصی نیست و کار عجیبی نکردند. ولی چون کاری که همه جای دنیا خیلی عادی هست رو تو ایران دارن انجام میدن، من خیلی خوشم اومده ازشون.
اینجا شرکت های ظبط و پخش موسیقی فراوان هستند. بزرگ هاشون همه نوع موسیقی رو ضبط میکنند. ولی یک سری شرکت ها کوچک تر هستند که به طور خاص به یک سبک و نوع موسیقی میپردازند و فقط با آدمایی که تو اون سبک موسیقی کار میکنند قرارداد میبندند. در نتیجه خیلی وقت ها آدم هایی که طرفدار یک سبک خاصی هستند میرن دنبال سی دی هایی که اون شرکت بیرون داده و حتی اگه خواننده رو نشناسند از روی اعتباری که اون شرکت داره ممکنه سی دی رو بخرند.

حالا هرمس هم همین کار رو داره میکنه. یه جورایی فقط کارهای new age و متفاوت رو بیرون میده. جدای از اون شکل و شمایل سی دی ها همه یونیفرم و با طراحی قابل قبول هست. وبسایت تر تمیزی هم دارند و مهم تر از همه اینکه با قراردادهایی که بسته اند همه ی آلبوم هاشون رو آدم میتونه از itunes یا سرویس های مشابه دیگه داونلود کنه. این به نظر من خیلی مهمه چون واقعا گیر آورن این جور سی دی های داخلی در خارج از کشور معمولا مصیبته. خلاصه آفرین به هرمس.

یه رکورد لیبل دیگه که خارج از ایران میخواد این کار رو بکنه بماهنگ هست که تازه کارش رو شروع کرده. یکی از کارهایی که بیرون داده آلبوم کیوسک هست. یکی از دوستا آهنگاشون رو فرستاده بود که من بذارم رو گرامافون تا مردم بیشتری بشوند کارشون رو. راستش با توجه به اینکه بی بی سی هم باهاشون مصاحبه کرده دیگه فکر نمیکنم به پابلیسیتی که از اینجا خواهند گرفت احتیاج داشته باشند. جدای از اون، راستش رو بخواین خیلی خوشم نیومده از موزیکشون. موزیک نسبتا تمیزی هست و اصولا خوبه که هست. ولی به نظرم creativity و نوآوری زیادی توش نداره و به طور اذیت کننده ای شبیه به موزیک dire straits هستش، حتی از نظر محتوای اشعار. حالا شما اگه هنوز گوش نکردید برید گوش کنید و بگین چی فکر میکنید.

گرامافون هم با موزیک کمی قدیمی ولی هنوز دل انگیز بانو فروفرو به روز شد.

| | کامنت (5)

بازگشت

بدترین اش همون اولیه که میرسی خونه. خوب حالا چی؟ چی کار کنی؟ حوصله ی باز کردن چمدون ها رو که اصلا نداری. حوصله ی حموم کردن یا خوابیدن رو هم نداری. اصلا مهم نیست چه کار کنی، مساله اینجاست که هر کاری بکنی به هر حال ناخوشاینده. بیست روزه که یک لحظه اش رو هم تنها نبودی و همه اش بهت خوش گذشته، یا با خانواده ی مهربان ات بودی یا با دوستات. حالا باید برگردی به روزمرگی، و حتی چیزی بدتر از آن.

* * *
پرواز پاریس-تورنتویی که قبل از پرواز من راه افتاد موقع فرود تو تورنتو دچار سانحه شد و آتش گرفت. اول اول که میخواستم بلیط بگیرم قرار بود با اون پرواز بیام و در نتیجه یک سری از دوستام اینجا فکر کرده بودند من تو اون هواپیما هستم و ظاهرا خیلی ناراحت شده بودند. از همینجا از همه ی آنها پوزش میخوام و تشکر میکنم (نمیدونم این جور مواقع چی کار باید بکنی؟). در ضمن تمامی سرنشینان پرواز قبل از من هم به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کردند و هیچکس آسیب ندید.

* * *
ایران خوش گذشت؛ همون سیستم همیشگی: هفته ی اول مدام قسم میخوری این دفعه آخرین باره که میای ایران، از بس که از شلوغی و بی فرهنگی به ستوه میای. ولی بعد از اینکه بهشون کمی عادت میکنی، دیگه فقط محبت های خانواده و مسافرت ها و رفت و آمد با دوستا و اوقات خوش هست که به چشم میاد، طوری که آخرش همه اش میخوای چند روز اضافه بمونی، و چند روز دیگه، و چند روز دیگه.

* * *
زمانه ای شده. تو فرودگاه و هواپیما هر کاری میخواستم بکنم میترسیدم. با اینکه از شارل دوگل متنفرم از ترمینال جدیداش عکس های عالی میشه گرفت. ولی میترسیدم. فکر کن تازه از ایران اومده باشی و مشغول عکس برداری از شارل دو گل، چند ساعت بعد از اینکه هواپیمای ایرفرنس تو تورنتو دچار سانحه شده!
یا میخواستم کتاب "سلاخ خانه ی شماره 5" که دوستم بهم داده رو بخونم. حالا فکر کن جلد کتاب یه پرچم آمریکاست که به جای ستاره ها از سواستیکای نازی ها استفاده شده و روی آن هم عکس آدمیه که به دار آویخته شده. فکر کن بغل دستی ات ببینه داری همچین کتابی میخونی، اونم به فارسی. فرق فارسی و عربی رو هم که اینا نمیفهمن (بفهمن هم فکر نکنم براشون هیچ فرقی داشته باشه)، دیگه رسما فکر میکنه داری دستورالعمل جیبی جهاد بن لادن رو میخونی؛ اون رو هم گذاشتم کنار.
اومدم یه چیزی بنویسم رو کاغذ برای وبلاگم (کاری که هیچوقت نکردم)، بعد از اینکه نگاه های چپ چپ بغل دستی ام رو دیدم فهمیدم اونم مورد داره. فکر کنم تند و تند به فارسی رو کاغذ مطلب بنویسی، یارو رسما فکر میکنه داری وصیت نامه ی قبل از عملیات انتحاری ات رو مرقوم میکنی.

خلاصه خیلی بد بود. در ضمن لعنت بر شارل دوگل با اون صندلی های دسته دار کثیف اش که به هیچ وجه نمیتونی دراز بکشی روشون.

* * *
عکس های خیلی خوبی از ایران گرفتم. هفته ی آخر به صورت ضربتی یه مسافرت دوروزه ی اصفهان رفتم با دوتا از دوستا که عالی بود. عکس هاش رو از فردا میذارم تو فتوبلاگ، البته باید اول مساله ی کمبود فضام رو حل کنم. حوصله - و وقت - انتقال به هوست جدید رو ندارم، و هزینه ی خریدن فضای اضافه از هوستی که دارم هم به طور نامعقولی بالاست. حالا یه کاریش میکنم.

* * *
دیگه همین. بهتره برم شروع کنم به عادت کردن به اینجا.

| | کامنت (6)