کمیک استریپ: دنیاهای مصور

مقاله ی کوتاهی که درباره کمیک استریپ های روزنامه ای نوشتم الان در زیگزاگ قابل دسترسه. به همه کسایی که قصد دارند کامیک استریپ «اینور آب» را دنبال کنند پیشنهاد میکنم که نگاه به این مقاله بندازند.

بین کامیک استریپ های رایج غربی و اونهایی که تاحالا در ایران تولید شده تفاوت های بنیادی زیادی هست. چیزی که من با «اینور آب» سعی دارم درست کنم یک کامیک استریپ «کلاسیک» با قواعد و قوانین مرسوم آن در کامیک استریپ های خارجی است که مهمترین آنها وجود شخصیت های ثابت است و بعد فرم و محتوای یکسان از یک قسمت به قسمت دیگر. در واقع یه دیسیپلین خاصی تو این نوع کامیک استریپ نویسی وجود داره که توضیح دادن اش برای کسانی که کامیک استریپ های روزنامه های خارجی رو دنبال نمیکنند کمی سخته. اونهایی که با کامیک هایی مثل اونهایی که تو مقاله مثال زدم آشنا هستند شاید نکته ای که سعی میکنم بهش برسم رو بهتر درک کنند.

| | کامنت (3)

اینور آب: تولد یک فرزند

invar.gif
بالاخره بعد از یک سال و نیم کامیک استریپ فارسی "اینور آب" متولد شد. قسمت اول رو میتونید در زیگ زاگ ببینید و بخونید.
با توجه به اینکه این پروژه رو در طول این همه مدت رو نکرده بودم، الان که رسما شروع شده انگار باری از دوشم برداشته شده و گفتنی های زیادی دارم که درباره اش بگم.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (9)

بازی یلدا

با اینکه یلدا دو روزه تموم شده و منم زیاد علاقه به مطرح کردم مسائل خصوصی تو وبلاگم رو ندارم ولی با احترام به بازی دعوت روبو و برونکا رو لبیک میگم!
1 ، لگوماهی (به شکل فعلی) چهارمین وبلاگیه که دارم. اولیش وبلاگ تن تن بود، بعدش لگوماهی در بلاگ اسپات و بعد پرسیفایل، بعد هم که همین این. "لگو"ی لگوماهی هم از یه تجربه ساده و شیرین که تو مغازه لگو در ایران روز قبل از اینکه برگردم داشتم میاد، وگرنه هیچوقت آنچنان عاشق لگو نبودم (با اینکه همیشه لگو داشتیم).
2- بیشتر از یه ساله که دارم رو یه کامیک استریپ روزنامه ای فارسی کار میکنم و تا الان تقریبا از همه مخفی نگه داشته بودمش. اگه خدا (و بهزاد) بخوان تا دو سه روز دیگه اولین قسمت اش رو تو سایت زیگ زاگ میبینید. اگه نه هم تو سایت خودم.
3- تقریبا هر سال تولد دوستا و حتی خانواده ام (حتی پدر مادر!) رو یادم میره و با تاخیر تبریک میگم. تولد خودم هم هیچوقت برام مهم نیست و آخرین جشن تولدی که یادم میاد گرفته باشم در هفت-هشت سالگی بوده. (اصلا با خود جشن تولد مشکل دارم).
4- در دوران بچگی دشمن قسم خورده گربه های خیابانی بودم. ماجرا هم از اونجا شروع شد که یه روز دیدیم گربه های کوچه حسابی حیاط خونه مون رو کثیف کردن و از همون موقع من و برادرم قسم خوردیم که در برابر این گربه ها بجنگیم. تا مدتی هر وقت نزدیک خونه گربه میدیدم اونها رو با سنگ هدف قرار میدادم، البته یک بار هم که سنگ به پشت گربه خورد تا مدتی عذاب وجدان داشتم. در ضمن این کار دختر همسایه که خیلی حیوون دوست بود رو ناراحت میکرد (و من نادان رو که از دخترا خوشم نمیومد خوشحال). دقیقا نمیدونم در چه تاریخی پیمان صلح بینمون (بین من و گربه ها، نه دختر همسایه) بسته شد ولی الان گربه ها رو خیلی دوست دارم.
5- کتابها رو از روی جلدشون مورد ارزیابی قرار میدم، بقیه چیزا رو هم همینطور (گرته برداری رو هم دوست دارم)

حالا کی میخواد این همه اطلاعات رو جمع کنه بفرسته وزارت اطلاعات؟ خود سلمان لابد!
حالا نوبت تبرمرد، تکین، و مرجانه، دو نفر مسافر دیگه هم جا دارم هر کی میخواد بیاد بالا.

|

بالاترین کاغذدیواری

bala_thumb.jpgفروشگاه بالاترین رو که حتما اگه از کاربران بالاترین هستید تا حالا دیده اید. اگر هم ندیده اید برید یه سر بزنین. بهترین راه برای نشون دادن حمایت از بالاترین هست (با اینکه درآمد اش برای بالاترینی ها نزدیک به صفره، میدونم چون در راه اندازی فروشگاهشون کمک کردم).

یک سری کاغذدیورای هم برای بالاترین درست کردم، با رزولوشن هایی که بیشتر معمول هست. اگر رزولوشن مانیتور شما بین شون نیست و واقعا دوست دارید کاغذدیواری رو داشته باشید رزولوشنتون رو تو کامنت ها بنویسید تا اگه وقت کردم براتون درست کنم.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (2)

ژست

sajeds.gifیکی از موضوعات روز وبلاگها موقع انتخابت پوسترهای تبلیغاتی کاندیداها بود که خیلی هاشون با عکس های خیلی آرتیستی که گرفته بودن سعی در جمع آوری رای داشتند. بعضی از این عکس ها با فیگورهایی که گرفته بودن واقعا بامزه بود.
ولی جالبه بدونین که از این عکس های فقط درمورد انتخابات استفاده نمیشه و اینگونه فیگورها در ایران کاربردهای دیگری هم داره. نمونه اش این عکس از یه تبلیغه که این تابستون پشت در خونه یکی از دوستا انداخته بودند. فکر میکنید این عکس برای تبلیغ چیه؟ یه حدسی بزنید، بعد ادامه مطلب رو بخونید تا ببینید حدستون درست بوده یا نه.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (7)

فدای سرت

با توجه به تر زدن تیم ملی و همچنین نتایج احتمالی انتخابات آهنگ زیر را به شما تقدیم میکنم که دست کم ویدیوی خوبی دارد.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (4)

آشتی

مدت شش ماه بود که به طور کل با موسیقی خداحافظی کرده بودم. بیشتر اهنگ هایی رو که داشتم پاک کرده بودم و هیچ گروه یا آهنگ جدیدی هم تو این مدت کشف نکرده بودم. اصلا تقریبا به هیچ موسیقی گوش نمیدادم. امروز بالاخره mp3 player لامصب رو راش انداختم و با اینکه همون آهنگایی که از شش ماه پیش توش بود رو گوش کردم باز قدم اول در راه آشتی دوباره با موسیقی برداشته شد.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (2)

ویدیو

الان از طریق بالاترین این ویدیو رو که در این وبلاگ درباره اش نوشته شده بود دیدم و اون رو روی یوتیوب آپلود کردم که راحت تر بشه دید. ترجیح میدم شرحی ندم. خودتون ببینید.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (6)

آگهی های بامزه

معمولا اینجا تبلیغ های تلویزیون خیلی جالب و منحصر به فرد نیستند. ولی حالا که صحبت از تبلیغات کردم گفتم دو تا از تبلیغایی که تو تلویزیون اینجا دیدم و خوشم اومده رو پست کنم که در ادامه مطلب میتونید ببینید. ویدیو ها مال یوتیوب هستند. یکی اش مال گروه "مادران علیه مستی و رانندگی" است که در اون از جوانها میخوان که اگه high هستند رانندگی نکنند. دومی هم مال مشروب malibu هست.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (2)

تبلیغات ویروسی

از مدتها پیش پدیده تبلیغات ویروسی یا viral advertising برام خیلی جالب بوده. نوع نسبتا جدیدی از تلبیغ کردنه که شرکت ها با درست کردن یک ویدوی «باحال» که شاید اصلا هم شباهتی به تبلیغ نداشته باشه و رها کرن ویدیو در بازار کار تبلیغاتشون رو انجام میدن. اینطوری کار میکنه که ویدیو معمولا انقدر باحال هست که مردم خودشون فوری برای دوستاشون ویدیو ها رو میفرستند (کی دوست نداره اولین کسی باشه که یه ویدیوی باحال رو به دوستش نشون بده یا تو وبلاگش بذاره؟) و در واقع بدون اینکه بدونند دارن برای اون شرکت (که محصولش رو یه جوری تو اون ویدیو جا داده) تبلیغ میکنند.
واقعا چه جور تبلیغی از این بهتر که بدون هزینه خود مردم اون رو پخش کنند و برای هم بفرستند؟
نمونه عالی اش رو همین الان دیدم. دو تا از همکارام ویدیو هایی رو فرستادند و گفتند که این رو ببین. هر دو ویدیو کارهای ظاهرا خارق العاده ای رو توسط ماشین نشون میده. ماشین هم مدل جدید نیسان و ماشین «قشقایی» است. ویدیو با اینکه با کامپیوتر درست شده طوری تهیه شده که انگار واقعی هست (نتیجه اش هم اینکه دست کم یک نفر اینجا باور کرده بود که واقعیه). خلاصه فعلا این تبلیغات ویروسی رو ببینید تا اگه شد بعدا بیشتر درباره اش بنویسم.

ادامه مطلب را بخوانید |

تنسی تاکسیدو

چند وقت پیش یه سری کارتون مورچه و مورچه خوار تو یوتیوب پیدا کردم که طرفدار زیادی داشت. در همان راستای سیراب کردن عطش نوستالژیک شما چند تا کارتون تنسی تاکسیدو پیدا کردم که میتونید اینجا و اینجا و اینجا ببینید.

در ضمن یوتیوب همینطور معدن کارتون های لولک و بولک هست که اونها رو هم میتونید اینجا ببینید.

متاسفانه پیدا کردن این کارتون ها مثبت ترین کاری هست که از صبح تا حالا کرده ام.

| | کامنت (3)

خانه نو

دقیقا یک هفته پیش امشب روی تشک تاشو وسط کلی جعبه در خونه قبلی خوابیده بودم و به فکر اسباب کشی فردا بودم. الان یک هفته است که در خانه جدید هستم و کم کم دارم جا میافتم. در واقع همه چیز به خوبی پیش رفت به جز شرکت مخابراتی فلان فلان شده ی راجرز که یک هفته است به ستوه آورده ما رو. با اینکه طبق قراری که باهاشون از مدت ها پیش گذاشته بودم همان روز اسباب کشی آمدند و تلفن، اینترنت، و تلویزیون (کابل) رو در خانه جدیدم وصل کرده اند، هنوز که هنوزه تلفن ام کار نمیکنه.

ادامه مطلب را بخوانید | | کامنت (5)