






گردن قرمز مهربان
سفر دهات تموم شد. دهات که البته چه عرض کنم، نیاگارا بودیم. هر وقت میرم اونجا یاد کالیفرنیا میافتم. اون خیابون اصلی اش عین این مکان های تفریحی کالیفرنیا مثل یونیورسال استودیوز هست. همه چی مصنوعی، تجاری و درست شده فقط و فقط با یک هدف: خالی کردن جیب شما. به قول دوستم همه چیز عین کارتون میمونه.
ولی خوش گذشت، اینور اون ور زیاد رفتیم. niagara on the lake هم واقعا زیبا بود. یه تیکه هاییش رسما احساس میکردی تو بهشتی! یه چیزی مثل شمال ولی همه چی تمیز و زیبا مثل ژورنال!!!!!
یه سر هم رفتیم اونور مرز، بوفالو. مرکز شهرش خیلی تمیز بود ولی رسما عین شهر ارواح بود و هیچکی توش نبود. از چند نفر پرسیدیم و گفتند اینجا downtown اش آخر هفته ها هیچ خبری نیست!!! خیلی شهر مرده ای بود، ولی عجیب بود که همه چی تمیز و قشنگ بود، فقط آدم نبود.
با مزه ترین اتفاق سفر ولی اونجا پیش اومد. رفته بودیم یه سر لب دریاچه. یه آدم گردن قرمز دبش دیدیم با خانومش دارن راه میرن. شیکم گنده، یه جلیقه فقط تنش، با یه لچک دور سرش که روش هم یک شعار ضد تروریستی نوشته بود (دیگه ببینید چه شود!!). ازش پرسیدیم آقا این طرفا از این outlet ها ندارید؟ گفت یه مرکز خرید گنده (mall) داریم. گفتیم خوب کجاست؟ یک کم فکر کرد، بعد از خانومه پرسید "تو نمیخوای بری خونه؟" اونم گفت نه. بعد برگشت به ما گفت خوب بیاین دنبال ما، ما میریم همونجا. اگه نه ممکنه گم بشین!! ما هم که از مرام یارو جا خورده بودیم گفتیم باشه.
دوستمون همونطور که میشد حدس زد موتور داشت! با خانومش سوار موتور شدند و ما هم با ماشین دنبالشون.ما هی شوخی میکردیم که الان اینا ما رو میبرن پیش رفقای gang شون و ترتیب ما رو میدن!!!! وسط راه هم خیلی بامزه، هی از بقل هر جایی که یه "چیزی" داشت رد میشدیم اینا با دست و انگشت و همه ی اعضای بدن به اون اشاره میکردند. که یعنی اونجا رو نگاه کنید. "چیز" هم همه چی بود، از یه مجسمه ی الکی بوفالو کنار خیابون گرفته تا چیزای دیگه که به نظرشون جالب و دیدنی میومد. یه چند تا شیرین کاری با موتور و همچنین حرکات عجیب غریب موزون هم وسط راه کردن که نفهمیدیم چی بود. خلاصه خیلی سعی کردند ما رو سرگرم کنند!
به هر حال، بعد از مدتی رانندگی در خیابان و اتوبان، به یه جایی نزدیک شدیم که معلوم بود mall لعنتی همون طرفا باید باشه. یه دونه Target* دیدیم، و خوب حدس زدیم که mall لابد همینجاست دیگه و پیچیدیم تو پارکینگش. دوست گردن قرمزمون ولی همینطوری داشت میرفت. ما هم فکر کردیم خوب لابد کار داره جای دیگه و دست تکون دادیم و پیچیدیم خلاصه. بعد با کمال خونسردی پیاده شدیم رفتیم تو تارگت. بعد چند تا نگاه به هم کردیم و فهمیدیم خوب گند زدیم. هیچ ربطی به مال نداشت و هیچ جاش هم به هیچ مالی وصل نمیشد!!! اون جایی که توش پیچیده بودیم از این پلازا های تخمی بود که فقط چهار تا فروشگاه فکسنی دورش هستند. اومدیم بیرون و سوار ماشین که شدیم دیدیم که مال اصلی یه خورده جلوتر بود، همونجا که موتوریه هنوز داشت میرفت !!.
خلاصه هیچی دیگه، یارو موتوریه حتما گفته این کله سیاه های گدا هیچ وقت آدم نمیشن، این همه زحمت کشیدیم ما بیاریمشون مال، اینا تا یه تارگت دیدن وسط راه فوری زدن کنار!! دفعه ی دیگه یه کله سیاه ببینه رسما میبرتش پیش همون رفقای gang اش!
* تارگت یکی از فروشگاه های زنجیره ای نسبتا گدایی آمریکا است.

تارگت کجاش گداییه؟ اون وال-مارته که گداییه. نمی گم از تارگت آدم لباس می خره، ولی چیزای به درد بخور توش هست. نزدیک ترین مغازه به آیکیاست فکر کنم، حتی شاید بهتر.
از "گردن قرمز" ولی خوشم اومد!
Ha ha. Hillarious man! FYI I'm going to Niagara Falls in June, don't try to dissapoint me! But it seems we'll see each other after a while finally! Right? ;)
Mokhles
hahahaha that's so funny! I wouldn't have dared to go with them!!! You know, if you drove two more ours you could have been in Cornell, Ithaca!!!
I want to go to Niagara in two weeks maybe. I have never been there. How embarrasing is that?! The problem is that I cannot go to the Canadian side and the American side I have heard is to commercial. Now that you even complain about the Canadian side, I have zero expectations from the American side!
OK! forgive me for all of those typos!!!!
The American side was sort of crap compared to the Canadian side, to be honest. There's a lot more going on on the Canadian side, although, technically you can get closer to the falls from the American side, so it's not too bad I guess.