rss feed atom feedxhtml validation css valitaion
balatarin do x do
فروشگاه آخرین عکس Lost in detail آخرین نقاشی Persian Vixen خداوندگاران sri لگوویزیون dancing Transformer watch

تبلیغ خیلی باحال سیتروئن. تقریبا 4.5 مگابایت. اگه طرفدار transformers هستید حتما نگاه کنید.

date

بوروکراسی ایرانی و باقی قضایا

امروز صبح رفته بودیم با برادر و پدربزرگ برای گرفتن کارت ملی. ادارات واقعا شاهکار هستند تو ایران. همه از کارمندان بدخلق و بی ادب ادارات مینالند، ولی من بهشون حق میدم هر چقدر هم بداخلاق باشند. انقدر که آدم های نفهم و حیوان اینجا زیاد هست هر کسی به جای اون کارمندا باشه و صبح تا شب مجبور باشه با اینها سر و کار داشته باشه بهتر از این نمیشه. خود اونها هم معمولا رفتارشون با آدم های مختلف متفاوته.

سر و کله زدن مردم هم شاهکاره. همه انتظار دارن کارشون به خوبی و راحتی و به سرعت راه بیافته، و به محض اینکه مشکلی تو پرونده شون به وجود میاد - که همه جای دنیا چیز عادی ای هستش - شروع میکنند به داد و فریاد. خلاصه خیلی بامزه است.

هفته ی پیش شمال بودیم و با سوختگی شدید برگشتم تهران. همیشه روز آخر میرم دریا داغون میشم برمیگردم بعد تا یه هفته نمیتونم بخوابم از درد سوختگی.

کلا ایندفعه خیلی دارم تنبلی میکنم و تقریبا هیچ جا نرفتم هنوز، به جز همون یه شمال و دید و بازدید از دوستها. عکس هم تقریبا کم گرفتم.

راستی آخرین داستان مصور (کمیک) آقای کا، مال مانا نیستانی رو گرفتم. رسما دنیای twisted و شومی داره این کتاب، ولی کمدی اش بعضی جاها خیلی عالیه. کلا کار خوبیه و خوشحالم از اینکه ادامه پیدا کرده. کتاب دیگه نخریدم، تن تن هام رو هم که دارم با خودم میارم و خودشون شونصد کیلو وزن دارن. راستی اون فراخوان تن تن کماکان پاپرجاست، و من تا سری یونیورسالم رو کامل نکنم ول کن نیستم.

یه چیز دیگه اینکه آدم خیلی راحت میتونه ایران باشه ولی از همه جا و همه چیز بیخبر باشه. یعنی بستگی داره کجا هستی و با کیا رفت و آمد میکنی، ولی اینکه مثلا مقیمای خارج احساس میکنند چون ایران زندگی نمیکنند از مسایل و شرایط و اخبار ایران دور هستند لزوما درست نیست.

من خودم اونجا که بودم خیلی بیشتر در جریان اخبار (ایران و جهان) بودم، ولی اینجا فوق اش به روزی یکی دو دقیقه روزنامه ی بابابزرگ رو ورق زدن ختم میشه، و تقریبا همه ی کسایی که میبینم از این هم بیتفاوت تر هستند و خودشون هم بدون خجالت کشیدن این مساله رو میگن. به هر حال، حالا این از این تا بعد.

Balatarin
برای دوستانتان بفرستید:
ایمیل شما:
comments


Az ghesmaty ke rajeb be jawanhayeh Irany neweshty SHEGEFTZADEH shodam. Aya ax ham az onha gerefteh wa dary?

نوشته شده توسط azad در July 25, 2005 11:42 AM

پسر جون س.پ.اف. بزن...سرطان پوست ميگيری ها زبونم لال! راستی م.ت.ت. برگشته سراغت را می گرفت. گفتم ايرانی و احتمالا نميتونی کاری بکنی!
حسابی خوش بگذران!

نوشته شده توسط sibil در July 25, 2005 04:43 PM

واقعم مزخرف بروکراسی اداری - بی حرمتی هایی که گاهی می کنن آدم می خواد بیخیال کارش بشه - خیلی از اونها هم اینقدر چشم هیزن که نگو . اینجا ایران هستش - خوش باشی یلدا-

نوشته شده توسط شب یلدا در July 26, 2005 04:18 AM

dude,
I have all Universal published of Tin tin. even Pikaroha, Parvaz 714, anything you think of. I even have those ones which are photos of real Tin tin. I am not sure if you have seen them.
but sorry dude I won't sale them. Sharmandeh.
get the new published ones in Tehran. they are not that great in quality but it is all right.

نوشته شده توسط Alireza در August 2, 2005 02:42 PM