






وقتی تبلیغات زیادی خوب کار میکند، یا، من عاشق فرهنگ مجانی هستم
وقتی پوریا دو سال پیش رو این کامپیوتر زپرتی من داشت درخواست نامه برنامه "زیر گنبد کبود" رو به هاربرفرانت مینوشت مطمئنم هیچوقت تصور نمیکرد که انقدر از این برنامه دوروزه استقبال بشه. الان پوریا افغانستانه و نیست که نتیجه کار رو ببینه. تبلیغات گسترده (از ایمیل و روزنامه های فارسی شهر تا گزارش بی بی سی) خبر رو آنچنان به گوش همه ایرانی های شهر (که تعدادشون خیلی خیلی زیاده) رسوند که دیروز و پریروز که من چند ساعت رفته بودم (برای نمایشگاه که یه عکس هم من دارم و برای رقص آیدا که بلیط بهمون نرسید) واقعا جای سوزن انداختن نبود.
از طرف دیگه مجانی بودن اغلب برنامه ها به هجوم بیشتر جمعیت افزوده بود ...
اگر موفقیت برنامه ای صرفا با تعداد مخاطبان ارزیابی بشه زیر گنبد کبود مسلما خیلی موفق بود. ولی نظم دادن به صدها ایرانی که یک جا جمع شدن واقعا کار طاقت فرسایی است. اگرچه کارکنان هاربرفرانت سنتر به خوبی از پس جمعیت و به صف کشیدن آنها در اومدن، چیزهای دیگه ای هست که هیچ کس هیچ کاری براش نمیتونه بکنه و صرفا برمیگرده به فرهنگ (یا بی فرهنگی) ملت.
اولین نکته درمورد مردمی که اومده بودن تعداد زیاد بچه ها و نوزاد های کالسکه ای بود که لشگر کاملا پرتعدادی رو تشکیل داده بودن. خوب این قابل قبوله چون نمایش عروسکی و برنامه های دیگه ای مخصوص بچه ها بین برنامه های معمولی هم بود. مشکل اونجایی بوجود میاد که پدر و مادر گرامی دلشون نمیاد هیچ برنامه ای رو از دست بدن و میخوان با همون بچه و کالسکه به موسیقی سنتی هم گوش بدن یا از برنامه های رقص مدرن هم بازدید کنند.
اینجاست که واقعا تماشای یک برنامه ای که در شرایط عادی میتونه خیلی لذت بخش باشه تبدیل میشه به سوهان بسیار بزرگی بر روح آدم. این اتفاقات در برنامه دیروز آقای پیروز یوسفیان و اد هنلی هم پیش اومد. یه کنسرت کوتاه موسیقی بود که در آن آقای یوسفیان سنتور مینواخت و اد هنلی هم طبله ی هندی. تلفیق واقعا جالبی بود چون سعی نشده بود که همان ضرب ایرانی رو با طبله هندی بزنند. بلکه ریتم های هندی طبله رو روی آهنگ های ایرانی میزدند که کار جدید و جالبی بود ... اگر میشد با خیال راحت به آن گوش کرد.
وقتی مسؤولان هاربرفرانت سنتر صندلی های سنگین آهنی رو برای سالنی که کف اش چوبی بود تدارک دیده بودند مطمئنم فکر نمیکردند که کون تماشاچی های ایرانی میخ دارد و در هر لحظه یکی از این صد نفر باید جایش را کمی تکان دهد و صدای ناخراش حرکت صندلی آهنی روی زمین چوبی رو ساتع کند. این صداها به کنار، به محض شروع برنامه صدای ونگ زدن یک نوزاد کالسکه ای بالا رفت. پدر و مادر خونسرد (و تشنه به فرهنگ) هم اصلا خیال بیرون بردن بچه رو نداشتن - چون اگه بیرون میرفتند دیگه نمیتونستند برگردند. خلاصه بچه بافرهنگ هم دقایقی چند با ونگ زدن هاش نوازندگان بینوا را همراهی کرد تا اینکه بالاخره ساکت شد. بچه های کمی بزرگتر دیگر (شش - هفت ساله) هم کم نبودند. آنها هم بعد از یکی دو قطعه (طبیعتا) حوصله شان سررفت و هر کدام شروع به نوعی هنرنمایی کردند. مثلا بچه ای که بقل دست من بود ناگهان شروع کرد با زدن به روی پا و سینه ی خود همراهی کردن با طبله ی آقای هنلی. باز هم با کمال زیبایی و متانت پدر و مادر گرامی اش که همانجا نشسته بودند کوچکترین تلاشی برای تذکر به پسر با استعدادشان نمیکردند - و مطمئنم از این هنرنمایی پسر لذت بسیار هم میبردند. از دست زدن تماشاچی ها هنگام قطعه ی آخر (که "شاد" بود) هم چشم پوشی میکنیم.
در چنین شرایطی واقعا باید به این نوازندگان صبور آفرین گفت که بدون اعتراضی به نواختن ادامه میدهند. ولی مطمئنم که با وجود این همه مزاحمت و سر و صداهای نخراشیده ، همونطور که ما از شنیدن موسیقی هیچ لذتی نمیبریم آنها هم هیچ لذتی از نواختن نمیبرند.
حال چاره چیست؟ اینها که آدم بشو نیستند، مگر با تو سری و ایجاد محدودیت. در همین راستا من پیشنهادهای زیر را برای برگزارکنندگان جشنواره سال بعد ارائه میدهم:
- از ورود کالسکه و بچه های درون آن همان دم در ممانعت به عمل آید. حتی برنامه هایی که برای بچه های هست هم به درد نوزاد کالسکه ای که نمیخورد. در صورت اصرار والدین به ورود، کالسکه همانجا توقیف و بچه به درون دیگ بزرگی به منظور طبخ آش نوروزی انداخته شود.
- از ورود بچه ها به برنامه های موسیقی و تئاتر جلوگیری شود. به این منظور خط کشی دم در قرار میگیرد و هر کس که قدش از یک متر و بیست و پنچ سانت کمتر بود حق وارد شدن به سالن را ندارد.
- مسلم است که تعدادی از هموطنان باهوش با وجود همه این تمهیدات راه هایی برای آوردن بچه هایشان به داخل سالن پیدا میکنند. در این صورت تنها راه باقیمانده برای تماشاگران عصبانی فراهم آوردن شرایطی است که بتوانند به آنها تذکر دهند و احساساتشان را به طور anonymous تخلیه کنند. مطمئا بی اثر هم نخواهد بود. در این راستا پیشنهاد میکنم که برگزارکنندگان تعداد زیادی از این لیزر پوینتر هایی که روی دیوار شکل و نوشته های مختلف می اندازد درست کنند و قبل از برنامه به فروش بگذراند، با نوشته هایی با این مضامین "بتمرگ"، "خفه شو"، "چیپس نخور"، "توله سگ ات رو خفه کن"، "بچه خفه خون بگیر"، و "تلفن صاب مرده ات رو خاموش کن". بدین ترتیب هر کس که از این مشکلات عاصی شد همان لحظه با روشن کردن دستگاه لیزر و انتخاب موضوع مربوطه میتواند اعتراض خود را بدون ایجاد هرگونه صدا و به طور کاملا ناشناس روی دیوار یا پرده به ثبت برساند.
پیشنهادات سازنده دیگری هم هست که درصورت تمایل حاضرم در اختیار برگزارکنندگان مراسم سال بعد قرار بدم.
* * *
نه ولی حالا بیشوخی واقعا از نظر ارگانیزیشن تا جایی که من دیدم همه چیز خوب بود و دست اندرکاران برنامه همه واقعا زحمت زیادی کشیده بودند که مستحق قدردانی هستند. در مورد بچه ها هم مطمئنم میشه با درست کردن یه محیط بازی برای بچه ها تا حدودی مشکل رو حل کرد.

اندازه تکراری بودن این جمله !! عیدتون مبارک
LOL mordam az khandeh khoda booooood hehehehehheehhehehehehhehehehheehhe
inghadr ke jamiat ziad bood o safha toolani man natoonestam hichkodoom az barnameha ro bebinam:( vali baz khoshhalam ke raftam chon ke doosta o aashnahaee ro ke kheili vaght bood nadide boodam va delam barashoon tang shode bood didam:)