






شام آخر
بالاخره اقامت در ایران هم به سر رسید و فردا این موقع بر فراز اقیانوس در حال پرواز خواهم بود (با هواپیما یا بی هواپیما!). فقط این منتفی شدن ورود بار دستی داخل هواپیما همان و پریدن 10 کیلو بار که براش نقشه کشیده بودم هم همان. در نتیجه خیلی از چیزهایی که میخواستم با خودم بیارم رو دیگه نمیتونم بیارم.
کلا دیدار پدربزرگ و مادربزرگ و دوستایی که معمولا فقط تابستونا در ایران میتونیم همدیگه رو ببینیم خیلی خوب بود، مثل همیشه. ولی ایندفعه برخلاف دفعه های پیش بعد از رفتن فکر نکنم دلم برای خود ایران خیلی تنگ بشه، البته اینها چیزهایی نیست که بشه در وبلاگ نوشت و بحث اش رو مفصل با دوستا کرده ایم.
چیزی که مسلم است اینه که دیگه وقتی برگردم فصل اصلی زندگانی بنده شروع خواهد شد. دیگه از درس و دانشگاه خبری نیست و باید بیافتم دنبال کار.
عکس هایی که از ایران گرفته ام رو دارم آپلود میکنم و وقتی برگردم قول میدم که دست کم تا یک ماه روزی یه عکس جدید بذارم رو فوتوبلاگ. فقط اول کار 10-15 روز بدون کامپیوتر هستم، ولی سعی خواهم کرد کامپیوتر یکی از دوستا رو قرض بگیرم چون کار و زندگی بنده شدیدا وابسته به کامپیوتره.
به هرحال فعلا خداحافظ تا تورنتو.

من يه دايي دارم كه انگليس زندگي ميكنه ويه دختر 9 ساله داره يه بار كه اومده بودن ايران ما ازش پرسيديم ايران بهتره يا انگليس؟گفت نميدونم ولي اگه همه شما ميومدين اونجا خيلي بهتر بود
DUDE! miss you!
Come back to iran whenever you can
take care