






بازی یلدا
با اینکه یلدا دو روزه تموم شده و منم زیاد علاقه به مطرح کردم مسائل خصوصی تو وبلاگم رو ندارم ولی با احترام به بازی دعوت روبو و برونکا رو لبیک میگم!
1 ، لگوماهی (به شکل فعلی) چهارمین وبلاگیه که دارم. اولیش وبلاگ تن تن بود، بعدش لگوماهی در بلاگ اسپات و بعد پرسیفایل، بعد هم که همین این. "لگو"ی لگوماهی هم از یه تجربه ساده و شیرین که تو مغازه لگو در ایران روز قبل از اینکه برگردم داشتم میاد، وگرنه هیچوقت آنچنان عاشق لگو نبودم (با اینکه همیشه لگو داشتیم).
2- بیشتر از یه ساله که دارم رو یه کامیک استریپ روزنامه ای فارسی کار میکنم و تا الان تقریبا از همه مخفی نگه داشته بودمش. اگه خدا (و بهزاد) بخوان تا دو سه روز دیگه اولین قسمت اش رو تو سایت زیگ زاگ میبینید. اگه نه هم تو سایت خودم.
3- تقریبا هر سال تولد دوستا و حتی خانواده ام (حتی پدر مادر!) رو یادم میره و با تاخیر تبریک میگم. تولد خودم هم هیچوقت برام مهم نیست و آخرین جشن تولدی که یادم میاد گرفته باشم در هفت-هشت سالگی بوده. (اصلا با خود جشن تولد مشکل دارم).
4- در دوران بچگی دشمن قسم خورده گربه های خیابانی بودم. ماجرا هم از اونجا شروع شد که یه روز دیدیم گربه های کوچه حسابی حیاط خونه مون رو کثیف کردن و از همون موقع من و برادرم قسم خوردیم که در برابر این گربه ها بجنگیم. تا مدتی هر وقت نزدیک خونه گربه میدیدم اونها رو با سنگ هدف قرار میدادم، البته یک بار هم که سنگ به پشت گربه خورد تا مدتی عذاب وجدان داشتم. در ضمن این کار دختر همسایه که خیلی حیوون دوست بود رو ناراحت میکرد (و من نادان رو که از دخترا خوشم نمیومد خوشحال). دقیقا نمیدونم در چه تاریخی پیمان صلح بینمون (بین من و گربه ها، نه دختر همسایه) بسته شد ولی الان گربه ها رو خیلی دوست دارم.
5- کتابها رو از روی جلدشون مورد ارزیابی قرار میدم، بقیه چیزا رو هم همینطور (گرته برداری رو هم دوست دارم)
حالا کی میخواد این همه اطلاعات رو جمع کنه بفرسته وزارت اطلاعات؟ خود سلمان لابد!
حالا نوبت تبرمرد، تکین، و مرجانه، دو نفر مسافر دیگه هم جا دارم هر کی میخواد بیاد بالا.