






دار المجانین
سلام. کماکان ایران هستم و کماکان حس نوشتن نیست. در واقع حس هیچ کاری نیست و کمتر زمانی بوده که انقدر بیخاصیت بوده باشم. در حالت خواب درمانی مطلق به سر میبرم و با اینکه کارهای زیادی هست که میتونم خودم رو باهاشون سرگرم کنم و آدم های زیادی هم هستند که باید ببینم ولی حال و حوصله بیرون اومدن از تخت، به جز در مواقع ضروری مثل صرف و دفع غذا و یا زلزله رو ندارم.
بیرون هم بالطبع زیاد نمیرم و مواقعی هم که میرم معمولا به جز اعصاب خورد کنی چیز دیگه ای نیست.
معمولا تو تورنتو هم که بودم وقتی بیرون، مخصوصا در جاهای شلوغ، راه میرفتم یکی از فکر هایی که دائم در سرم بود این بود که کاش یک تفنگ داشتم و هر کس که مقررات رو رعایت نمیکرد و به طور خاص حقوق من رو زیر پا میذاشت (یا رو اعصابم میرفت!!) رو به درک واصل میکردم (تاثیر ادبیات ایران رو مشاهده میکنید که در ضمن).
حالا اگه اونجا تو فکر داشتن تفنگ بودم، اینجا به فکر داشتن تانک باید بود. یعنی باید وسیله کشتار جمعی باشه و تفنگ اصلا جواب نمیده. از بس که ملت به طور جمعی حقوق اولیه ات رو زیر پا میذارن و کمترین احترامی برای تو، وقت ات و حریم و حتی فضای شخصی ات قایل نیستن. خلاصه بینهایت آدم های وحشی و بیفرهنگ زیاد هستند و نمیخوام زیاد وارد جزئیات شم وگرنه باید کلی بنویسم.
یک کار مثبت امروز کردم و رفتم سراغ "جعبه ها". یه سری لوازم خونه قبلی مون که درون جعبه هایی اسرار آمیز - و سنگین - تو راه پله خانه مادر بزرگ به سر میبرند. با تلاشی هرکول-وار تک تک جعبه ها رو باز کردم و بالاخره اونهایی که حاوی لوازم شخصی ام بود رو پیدا کردم. اسباب بازی های دوران بچه گی و اینها. به علاوه نقاشی هایمان و عکس های مان که به طرز عجیبی فکر کنم هر خطی که از دوران نوزادی تا وقتی ایران بودیم روی کاغذ کشیدیم نگاهداری شده. خلاصه چندین ساعت مشغول دیدن عکس ها و نقاشی ها بودم و هنوز هم دیدنی زیاد است.
حالا هفته دیگه از تنبلی کم خواهم کرد و اگه بشه یک دو تا مسافرت هم شاید برم و کمی عکس بگیرم. این مطلب رو هم واقعا نباید پابلیش کنم چون واقعا آشغاله ولی میکنم.
راستی اینجا همه چی فیلرته، دوستان عزیز هم لطفا اگه در اورکات برام scrap میذارن توجه داشته باشن من تا موقعی که برگردم نمیتونم بخونمشون.

agha khodeto narahat nakon .. see you soon for a good time.