






جهانگردی
درمورد موزه برادران امیدوار، دو برادر شجاع و جهانگرد که پنجاه سال پیش به طرز حیرت آوری دور دنیا رو با موتور و ماشین گشتند چند روز پیش نوشتم. موزه بسیار کوچک با تعدادی عکس و اشیائی که آنها با خود به ایران آورده بودند در مجموعه سعدآباد که با همه کوچکی واقعا شیرین و لذت بخش بود. کتاب سفرنامه این دو برادر رو از روی اتفاق روز بعد در میان جعبه ها پیدا کردم، کتابی که متعلق به پدربزرگ است و چاپ سال 1341. از آنروز شروع به خواندن کردم تا امروز که تمام اش کردم.
و به راستی که شدیدا تحت تاثیر سفرها، ماجراجویی ها، شجاعت و منش این دو برادر قرار گرفتم. به نظرم اگر روزی بخواهند بزرگترین ایرانیان صده اخیر را انتخاب کنند برادران امیدوار باید دست کم جزو پنج نفر اول باشند. کاری که اینها کردند نه تنها در ایران بلکه در دنیا فقط از عهده عده معدودی برمیاید و واقعا خواندن سفرنامه آنها را به همه پیشنهاد میکنم. سفر به نود و هفت کشور، زندگی در ایگلو های واقعی با اسکیمو ها و همزیستی با قبیله ها و انسانهای اولیه در جنگل های آمازون، گذشتن از صحراهای عربستان و آفریقا، و هزار تجربه دیگری که فقط با خواندن سفرنامه آنها میتوان فهمید آن هم با امکانات پنجاه سال پیش کاری است که حتی فکر من از درک کامل آن عاجز است و واقعا احساس شرم میکنم که به خاطر وجود حشرات چند روزی که شمال بودیم غر میزدم.
واقعا متاسفم از اینکه این دو برادر جایگاهی که باید را در ایران ندارند، و این هم به گمانم از خصوصیات ایرانیان است که احتمالا در وحله اول ماجراهای آنها را باور نمیکنند و با وجود همه عکس ها و فیلم ها و مدارکی که این دو با خود آورده اند باز آن را دروغ میپندارند و احتمالا آنهایی هم که باور میکنند به نظرشان کار بزرگی نمی آید.
واقعا که از داستانهای جالب این دو چه فیلم ها و برنامه هایی که نمیشود ساخت. به نظر من این دو برادر سزاوار تجلیل بسیار بیشتر از این هستند و باید به افتخار آنها مجسمه ساخت، نه اتاق ده متری که شاید ده درصد عکس ها و اشیاء آنها را هم در بر نمیگیرد.
شاید این بی توجهی به خاطر انسانیت و آزادگی این دوبرادر هم بوده باشد که اگر رفتار و طرز فکرشان به راستی همانطور که در سفرنامه و از خواندن سرگذشتشان برمیاید باشد، شدیدا انسانهایی روشن فکر هستند و از هرگونه تحجر و تبعیض و ناعدالتی بیزار هستند.
جالب اینجاست که روزنامه اطلاعات امروز گزارش یک صفحه ای از یک "جهانگرد" دیگر، و به گفته این مقاله اولین بانوی جهانگرد ایرانی (که در مجموع از ده کشور با دوچرخه دیدن به عمل آورده اند) چاپ کرده بود که بدم نمیاد یکی دو قسمت از اون رو دقیقا نقل قول کنم.
در مورد اینکه آغاز سفر ایشان مواجه شده بود با آغاز حمله امریکا به عراق و در نتیجه ایشان را در مورد این سفر دودل کرده بودند، این خانم (پوپه مهدوی) در این مقاله مینویسد:
روزها گذشت و من کمتر روزنه امیدی پیدا میکردم تا اینکه شب عاشورای سال 1381 نزدیک به آغاز سال نو، در محفلی حضور پیدا کردم که سخنران آن داستانی تعریف کرد که بسیاد من را تحت تاثیر قرار داد. داستان از این قرار بود که در ایام قدیم شاگردی بود که هر روز دیر به مکتبخانه می رسید، تا اینکه یک روز معلم راجع به علت دیر رسیدن او سؤال کرد. شاگرد جواب داد: راه منزل ما تا مکتبخانه خیلی دور است. به علاوه اینکه باید از یک رودخانه عبور کنم که مسیر رسیدن به پل آن بسیار طولانی است. معلم کاملا غیر جدی به او گفت: هر وقت به رودخانه رسیدی "بسم الله" بگو و از روی رودخانه رد شو. از فردای آن روز این شاگرد زودتر از همیشه به مکتبخانه میرسید. یک روز معلم، کنجکاوانه از او پرسید: چه اتفاقی افتاده است که دیگر دیر نمیرسی؟ پسرک جواب داد:"به گفته شما عمل میکنم. هر روز بسم الله میگویم و از روی رودخانه رد میشوم.
بعد از شیندن این داستان مطمئن شدم که این نشانه ای است برای من و همان شب تصمیم گرفتم حتی بدون کمک های مالی و امنیتی با توکل به خدا و با کلام "بسم الله" سفرم را آغاز کنم.
در جای دیگر این مقاله تحت عنوان "بهترین جای دنیا از نگاه یک بانوی جهانگرد" آمده است:
من به بهترین و زیباترین سرزمین ها سفر کردم. پای کوه اورست ایستادم و تا ارتفاع 5545 متری از آن بالا رفتم. هاوایی را دیدم و از کنار اقیانوس
گذشتم. اما اگر همین الان از من پرسیده شود که دلت میخواهد به کجا سفر کنی؟ میگویم: مکه.
لینک های مرتبط:
وبسایت رسمی برادران امیدوار
گزارش تصویری افتتاح موزه برادران امیدوار در مجموعه سعد آباد
مجموعه گفتگو های بی بی سی با این دو برادر
پینوشت: نمایشگاهی که دیدیم زمین تا آسمان با آن چیزی که در عکس های لینک دوم پیداست تفاوت داشت و بیشتر اشیائی که در عکس پیداست در آن نبود. به علاوه فقط دو اتاق کوچک بود، که در اتاق دوم در بسته ای بود. از یکی از کارمندان موزه که آنجا با بیخیالی نشسته بود پرسیدم که آیا پشت این در هم اتاق دیگر و اشیاء دیگری هست و او گفت نه ولی کاملا مطمئن بودم که دروغ میگوید چون یک جورهایی تابلو بود که اتاق دیگری آنجاست که احتمالا موقتا بسته اند. با دیدن این عکس ها دیگر شکی نماند از دروغگویی آن نامرد.

ُسلام
سواي نظرات شخصي درباره افكار و انديشه هاي شما بايد اعلام كنم كه سايت قشنگي داريد
بابا ايول الله
تبريك
Do not worry about high five of contemporary Iranian history.. Look you friend Hoder is travelling all around the world and meet "big guys" all the time... he can be a rolemodel for whoever wants to travel for cheap :)
Salam Pendar,
Omidvaram hesabi aks begiri va ba dasteh por bargardi. Man ham Iran rafteh boodam, baraye 1 mah. Omidvaram taghate garma ro biari. Hamin ke bargardi, baz delet baraye Iran tang misheh. Nemidoonam in che bala va marazi ast.
Salam Pendar,
Omidvaram hesabi aks begiri va ba dasteh por bargardi. Man ham Iran rafteh boodam, baraye 1 mah. Omidvaram taghate garma ro biari. Hamin ke bargardi, baz delet baraye Iran tang misheh. Nemidoonam in che bala va marazi ast.
صده با سین هست نه صاد!
Pendar,
I hadn't heard about these brothers till I read about them here. Sounds very very very interesting. Where do you think I can find the book? I'm very interested to read it.
Having fun there? we all miss you here.